زندگی من
درباره وبلاگ


من سارا هستم به وبلاگ من خوش آمدید

پيوندها
چت باران
پرناز چت
چت انلاين
بدون سانسور
ماهان چت
❤-❤سرزمین دخترانه❤-❤
❁ ❃❊عاشق و معشوق❊❁ ❃
تپل مپل
چت روم ميبوك
بيرجند چت
پروانه اي با بالهاي سوخته
افتاب خضري
بزرگترین مرجع دانلود موسیقی
نسل سوخته
خاطره ها
آی آدم ها
"جديدترين عكس بازيگران و خوانندگان"
تست روانشناسی-آرایش صورت
خاطرات من
چراغ هدایت
عـکس و ... همه چی دارم
آرزوهای مرده....
ضد دختررررررررررررررررررر
##طنین عشق##
عـکس و مطالب جالب
پیامک های ایرانی
توپ توپ
@ سایــــت سرگرمی جوانان @
فکر منفی
همه با من ولی تنها.....
فکر منفی
ورودممنوع؟...
عاشقانه
طناز
وبلاگ ما
دنیای غمگین من و هستیم
snsdkorean소녀 세대 한국어
کدبانو
زندگی دفتری از خاطره هاست
سوگلی ها
دختر دوست داشتنی
هنر عکاسی
PcOnline
Elvis
mohyaf
عکس های کارتونی
عاشق دل شکسته
دایی جون
دختر كرد
همه وجودم تقديم به تنها عشقم
بزرگترین سایت عکس،فیلم وداستانهای ترسناک
ضد پسر
سرگرمی برای بهبهانی ها
روياي صورتي
طرفداران كره جنوبي
۩♠♣♠♣۩ جک و خنده ۩♠♣♠♣۩
حرف هاي دل من
باربي كره
باحال ترين ها
هر چي مي خواي
منم بلدم بنويسم
براي دوستان
مرجان
رهام جووووووووووون
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه
همسریابی
درگاه پرداخت اینترنتی









نويسندگان
sara
سارا

آخرین مطالب


 
پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 18:18 :: نويسنده : sara

حلالم کن دارم میرم 
چقدراین لحظه دلگیره  

گناهی گردن مانیست  
همش تقصیر تقدیره 



نگام کن لحظه ی رفتن  
چه تلخه این هم آغوشی 

چه وحشتناکه دل کندن  
چقدر سخته فراموشی 



پرازبغضم پرازگریه  
پرازتلخی وشیرینی 

حلالم کن دارم میرم  
منوهرگز نمی بینی 



حلالم کن اگه دستام  
به دستای توعادت کرد 

آخه دنیای عاشق کش  
به ما دوتا خیانت کرد 



کلاف آرزوهامو  
چراهیشکی نمی بافه 

برای ما دوتا عاشق  
جدایی دورازانصافه 



تمام سهم من از تو  
یه حلقه س که توو دستامه 

تمام سهم تو ازمن  
یه عشق بی سرانجامه 



تو بارونی ترین ابری  
من از پاییز لبریزم 

چه معصومانه می باری  
چه مظلومانه می ریزم

 

 
پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 18:8 :: نويسنده : sara

سکوت و صبوري مــــــــرا

 

 

 

 

 

به حســــابِ ضعف و بي کسي ام نگذاريد !

 دلـــــــم به چيـــزهايي پاي بند است ...

 که شما وفـــايتان قـــــد نــــميدهد..


با مـــــرام بودن شرط مردونگـــــی و رفاقتـــــه وگرنه هر سگـــــی‌ با 1 استخون رفیقت میشه

 

 



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 21 دی 1391برچسب:, :: 17:50 :: نويسنده : sara

سلام سلام

چند وقتي نبودم دلم واسه همه تنگ شده بود

واي خدا يادش بخير...

اگه خدا بخاد ميخام دوباره وبلاگو شلوغ كنم

 
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 18:31 :: نويسنده : sara

یه پسربچه کلاس اولی به معلمش میگه:
خانوم معلم من باید برم کلاس سوم
معلمش با تعجب میپرسه برای چی ؟
اونم میگه:
آخه خواهر من کلاس سومه اما من از اون بیشتر میدونم و باهوش ترم


توی زنگ تفریح
م;علمه به مدیر مدرسه موضوع رو میگه اونم خوشش میاد میگه بچه رو بیار تو دفتر من چند تا تست ازش بگیریم ببینیم چی میگه ؟

معلمه زنگ بعد پسره رو میبره تو دفتر بعد خانوم مدیره شروع میکنه به سوال کردن

خوب پسرم بگو ببینم سه سه تا چند تا میشه اونم میگه نه تا
دوباره میپرسه نه هشت تا چند تا میشه اونم میگه هفتادو دو تا
!همینجوری سوال میکنه و پسره همه رو جواب میده دیگه کف میکنه به معلمش میگه به نظر من این میتونه بره کلاس سوم


خانوم معلم هم میگه بزار حالا چند تا من سوال کنم:

میگه پسرم اون چیه که گاو چهار تا داره اما من دو تا دارم؟
مدیره ابروهاشو بالا میندازه که پسره جواب میده:
پا

دوباره خانوم معلمه میپرسه:
پسرم اون چیه که تو توی شلوارت داری اما من تو شلوارم ندارم
مدیره دهنش از تعجب باز میشه که پسره جواب میده :
جیب


دوباره خانوم معلمه سوال میکنه:
اون چه کاریه که مردها ایستاده انجام میدن اما زن ها نشسته و سگ ها روی سه پا
تا مدیره بیاد حرف بیاره وسط پسره جواب میده:
دست دادن

باز معلمه سوال میکنه:
بگو ببینم اون چیه که وفتی میره تو سفت و قرمزه اما وفتی میاد بیرون شل و چسبناک
مدیره با دهان باز از جاش بلند میشه که بگه این چه سوالیه که پسره میگه:
آدامس بادکنکی


دیگه مدیره طاقت نمیاره میگه بسه دیگه این بچه رو بزارید کلاس پنجم:

من خودم همه سوالهای شمارو غلط جواب دادم

 
پنج شنبه 26 آبان 1390برچسب:, :: 17:9 :: نويسنده : sara

فيلم تهران من حراج روديدين؟

يه فيلم ايراني كه اصلا ...

وقتي اين فيلمو ديدم تعجب كردم كه ما داريم توي يه كشور اسلامي زندگي ميكنيم يا نه


 

 

 

 

ادامه مطلب عكساي فيلمه



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 19 مهر 1390برچسب:, :: 9:55 :: نويسنده : sara

دوشنبه اول مهر:
امروز روز اولي است كه من دانشجو شده ام. شماره ي كلاس را از روي برد پيدا كردم.
توي كلاس هيچ كس نبود، فقط يك پسر نشسته بود. وقتي پرسيدم «كلاس ادبيات اينجاست؟» خنديد و گفت:بله، اما تشكيل نمي شه(!) و دوباره در مقابل تعجبم گفت كه يكي دو هفته ي اول كه كلاس ها تشكيل نمي شود و خنديد.
با اينكه از خنديدنش لجم گرفت، اما فكر كنم او از من خوشش آمده باشد؛ چون پرسيد كه ترم يكي هستيد يا نه. گمانم مي خواست سر صحبت را باز كند و بيايد خواستگاري؛ اما شرط اول من براي ازدواج اين است كه شوهرم زياد نخندد!


جالبه  تا آخر بخونید

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 6 مهر 1390برچسب:, :: 10:30 :: نويسنده : sara

سلام سلام

روز اول دانشگاه خیلی استرس داشتم اولین کلاسم هم دوشنبه ساعت 5 بعد از ظهر

با استرس کامل سر کلاس رفتم مبانی مدیریت، یه ساعت سر کلاس بودم 11تا دختر 40 تا هم...  بیشتر بچه ها جوجه 

بودن مثل خودم،

از اینکه وارد دانشگاه شدم به خودم و به همه شما دوستان تبریک میگم

 

صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد